دو سه روز پیش با فاطمه رفتم خیاطی ولی بسته بود وقتی برگشتیم خونه فاطمه در حالی که داشت نفس نفس میزد گفت : دوختندگی بسته بود چند بار ازش پرسیدم چی دو باره تکرار کرد تا متوجه شدم که منظورش از دوختندگی خیاطیه ...
امسال فاطمه جون برای اولین بار در راهپیمایی روز قدس شرکت کرد و اما شعار دادن آبجی گلم : مرگ بر اسریکا قربونش برم با یه تیر دو نشون میزنه هم امریکا هم اسرائیل اینجا هم داره برنامه دونه ها رو می بینه تا برنامه تموم نشد راضی نشد که بریم اینجا هم داره رو صورتش پرچم ایران رو میکشه کلی تو صف واستاد تا نوبتش شد به امید روزی که همه ی بچه ها ی فلسطینی تو جشن پیروزی کشورشون شاد باشن ...
عکسای سفرمون به مشهد که تو اردیبهشت رفته بودیم بعد از اینکه از مشهد برگشتیم حضرت معصومه طلبید و ما هم رفتیم قم وقتی داشتیم می رسیدیم به جمکران فاطمه تا مسجد رو از دور دید شروع کرد به خوندن سوره ی کوثر که تا اون روز فقط میتونست با یه نفر دیگه تکرار کنه ...
فاطم ه خیلی امام حسین رو دوست داره همش از امام حسین می پرسه از اسب امام می پرسه از نانای (علی اصغر) امام می پرسه از عمو عباس ( حضرت عباس ) می پرسه یه روز رفتم کتاب براش بخرم به فروشنده گفتم یه کتاب میخوام از امام حسین که اسب هم داشته باشه بیچاره فروشنده تمام کتاباش رو ورق زد تا این کتاب رو پیدا کرد یه صفحه ی این کتاب مربوط به جنگ امام با دشمنا هست هر وقت فاطمه می خواد این کتاب رو بخونه این صفحه رو میاره که براش بخونیم تا اونجایی که من دیگه شعر این صفحه رو حفظ شدم ...