فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

فسقلي كه حالا شده فاطمه جون

عید غدیر خم مبارک

غنچه لبهای پیغمبر که شد وا در غدیر   بر لبش گل واژه ” من کنت مولا ” نشست . . . عيد کمال دين سالروز اتمام نعمت وهنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المومنين عليه السلام بر شيعيان وپيروان ولايت خجسته باد این عید رو به مامان جون و بابا بزرگ مهربونم و دو تا دایی خوبم و دو تا خاله ی عزیزم تبریک میگم ...
12 آبان 1391

فاطمه جون سه ساله شد

پنجم آذر 88 (هشتم ذی الحجه) فاطمه خانوم ما رو غاقلگیر کرد و دنیا اومد  آخه ما فکر میکردیم یه ماه دیگه میخواد بیاد حالا سه سال قمری از اون روز گذشته و ما هر روز خدا رو شکر میکنیم که همچین نعمتی رو به ما هدیه داده فاطمه جان تولدت مبارک   اینجا اولین روز زندگیته آبجی گلم اینم چند تا از عکسای تولد یکسالگیت و اینهم از عکس تولد دو سالگیت حیف که آجی نبود وگرنه عکسای زیاد تر و قشنگ تری ازت میگرفتم و حالا تولد سه سالگیت ...
3 آبان 1391

ماشین بازی

فاطمه وقتی ماشین بازی میکنه اول همه ی ماشیناشو پشت سر هم ردیف میکنه بعد میره سراغ اولی و دونه دونه بهشون میگه سبز شد برو اونوقت دوباره هلشون میده و میبرشون جلو تر ردیفشون میکنه بعضی وقت ها هم دوتا شون رو میزنه به هم اونوقت همه ی ماشین ها رو دمر میکنه و خودشم دراز میکشه زمین یعنی که همشون مردن اینجا هم نانا ماشینشو آورده تا بهش غذا بده ...
1 آبان 1391

آجی خرید

تو اون مدتی که پیش فاطمه بودم  هر وقت حوصلش سر میرفت می گفت: آجی خرید خلاصه اینکه اینقدر گیر میداد و این جمله رو تکرار میکرد که مجبور میشدم ببرمش فروشگاه و یه چیزی براش بخرم   ...
23 مهر 1391

جورابت پاره میشه...

نرو بالای درخت  جورابت پاره میشه اینجا یه روز از ماه رمضونه که رفته بودیم افطاری اینقدر شیطونی کرد این آبجی گلم که نگو شب که اومدیم خونه تو ماشین خوابش برد وقتی آوردم رو تختش دیدم که بله حرف آجی رو گوش نکرده و جورابش پاره شده ...
23 مهر 1391